×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× ....
×

آدرس وبلاگ من

yaghma68.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/yaghma68

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

سرد

شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با

شبي از پشت يك تنهايي نمناك

شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه‌ي گل‌هاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ‌ آرزوهايت دعا كردم

پس از يك جستجوي نقره‌اي

در كوچه‌هاي آبي احساس

تو را از بين گل‌هايي كه در تنهايي‌ام روييد با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي

دلم حيران و سرگردان چشماني‌ست رويايي

و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم

تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم

همين بود آخرين حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشم‌هايم را به روي اشكي از جنس غروب

ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

نمي‌دانم چرا رفتي؟

نمي‌دانم چرا، شايد خطا كردم

و تو بي‌آنكه فكر غربت چشمان من باشي

نمي‌دانم كجا، تاكي، براي چه

ولي رفتي و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه مي‌تابيد

و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد

و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره

با مهرباني دانه برمي‌داشت

تمام بال‌هايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن توآسمان چشم‌هايم خيس باران بود

و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي‌تو

تمام هستي‌ام از دست خواهد رفت

كسي حس كرد من بي‌تو

هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!

كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

هنوز آشفته‌‌ي چشمان زيباي توام

برگرد!

ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد

كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت

تو هم در پاسخ اين بي‌وفايي‌ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم

و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد

ميان انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است

و من در اوج پاييزي‌ترين ويراني يك دل

ميان غصه‌اي از جنس بغض كوچك يك ابر

نمي‌دانم چرا؟ شايد به رسم و عادت پروانگي‌مان باز

براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
لهجه‌ي گل‌هاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ‌ آرزوهايت دعا كردم

پس از يك جستجوي نقره‌اي

در كوچه‌هاي آبي احساس

تو را از بين گل‌هايي كه در تنهايي‌ام روييد با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي

دلم حيران و سرگردان چشماني‌ست رويايي

و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم

تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم

همين بود آخرين حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشم‌هايم را به روي اشكي از جنس غروب

ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

نمي‌دانم چرا رفتي؟

نمي‌دانم چرا، شايد خطا كردم

و تو بي‌آنكه فكر غربت چشمان من باشي

نمي‌دانم كجا، تاكي، براي چه

ولي رفتي و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه مي‌تابيد

و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد

و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره

با مهرباني دانه برمي‌داشت

تمام بال‌هايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن توآسمان چشم‌هايم خيس باران بود

و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي‌تو

تمام هستي‌ام از دست خواهد رفت

كسي حس كرد من بي‌تو

هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!

كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

هنوز آشفته‌‌ي چشمان زيباي توام

برگرد!

ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد

كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت

تو هم در پاسخ اين بي‌وفايي‌ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم

و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد

ميان انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است

و من در اوج پاييزي‌ترين ويراني يك دل

ميان غصه‌اي از جنس بغض كوچك يك ابر

نمي‌دانم چرا؟ شايد به رسم و عادت پروانگي‌مان باز

براي شادي و خوشبختي ب

شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه‌ي گل‌هاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ‌ آرزوهايت دعا كردم

پس از يك جستجوي نقره‌اي

در كوچه‌هاي آبي احساس

تو را از بين گل‌هايي كه در تنهايي‌ام روييد با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي

دلم حيران و سرگردان چشماني‌ست رويايي

و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم

تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم

همين بود آخرين حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشم‌هايم را به روي اشكي از جنس غروب

ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

نمي‌دانم چرا رفتي؟

نمي‌دانم چرا، شايد خطا كردم

و تو بي‌آنكه فكر غربت چشمان من باشي

نمي‌دانم كجا، تاكي، براي چه

ولي رفتي و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه مي‌تابيد

و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد

و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره

با مهرباني دانه برمي‌داشت

تمام بال‌هايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن توآسمان چشم‌هايم خيس باران بود

و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي‌تو

تمام هستي‌ام از دست خواهد رفت

كسي حس كرد من بي‌تو

هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!

كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

هنوز آشفته‌‌ي چشمان زيباي توام

برگرد!

ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد

كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت

تو هم در پاسخ اين بي‌وفايي‌ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم

و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد

ميان انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است

و من در اوج پاييزي‌ترين ويراني يك دل

ميان غصه‌اي از جنس بغض كوچك يك ابر

نمي‌دانم چرا؟ شايد به رسم و عادت پروانگي‌مان باز

براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم



شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه‌ي گل‌هاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ‌ آرزوهايت دعا كردم

پس از يك جستجوي نقره‌اي

در كوچه‌هاي آبي احساس

تو را از بين گل‌هايي كه در تنهايي‌ام روييد با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي

دلم حيران و سرگردان چشماني‌ست رويايي

و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم

تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم

همين بود آخرين حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشم‌هايم را به روي اشكي از جنس غروب

ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

نمي‌دانم چرا رفتي؟

نمي‌دانم چرا، شايد خطا كردم

و تو بي‌آنكه فكر غربت چشمان من باشي

نمي‌دانم كجا، تاكي، براي چه

ولي رفتي و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه مي‌تابيد

و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد

و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره

با مهرباني دانه برمي‌داشت

تمام بال‌هايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن توآسمان چشم‌هايم خيس باران بود

و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي‌تو

تمام هستي‌ام از دست خواهد رفت

كسي حس كرد من بي‌تو

هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!

كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

هنوز آشفته‌‌ي چشمان زيباي توام

برگرد!

ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد

كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت

تو هم در پاسخ اين بي‌وفايي‌ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم

و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد

ميان انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است

و من در اوج پاييزي‌ترين ويراني يك دل

ميان غصه‌اي از جنس بغض كوچك يك ابر

نمي‌دانم چرا؟ شايد به رسم و عادت پروانگي‌مان باز

براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم



شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه‌ي گل‌هاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ‌ آرزوهايت دعا كردم

پس از يك جستجوي نقره‌اي

در كوچه‌هاي آبي احساس

تو را از بين گل‌هايي كه در تنهايي‌ام روييد با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي

دلم حيران و سرگردان چشماني‌ست رويايي

و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم

تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم

همين بود آخرين حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشم‌هايم را به روي اشكي از جنس غروب

ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

نمي‌دانم چرا رفتي؟

نمي‌دانم چرا، شايد خطا كردم

و تو بي‌آنكه فكر غربت چشمان من باشي

نمي‌دانم كجا، تاكي، براي چه

ولي رفتي و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه مي‌تابيد

و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد

و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره

با مهرباني دانه برمي‌داشت

تمام بال‌هايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن توآسمان چشم‌هايم خيس باران بود

و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي‌تو

تمام هستي‌ام از دست خواهد رفت

كسي حس كرد من بي‌تو

هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!

كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

هنوز آشفته‌‌ي چشمان زيباي توام

برگرد!

ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد

كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت

تو هم در پاسخ اين بي‌وفايي‌ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم

و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد

ميان انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است

و من در اوج پاييزي‌ترين ويراني يك دل

ميان غصه‌اي از جنس بغض كوچك يك ابر

نمي‌دانم چرا؟ شايد به رسم و عادت پروانگي‌مان باز

براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم




در كوچه‌هاي آبي احساس

تو را از بين گل‌هايي كه در تنهايي‌ام روييد با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي

دلم حيران و سرگردان چشماني‌ست رويايي

و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم

تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم

همين بود آخرين حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشم‌هايم را به روي اشكي از جنس غروب

ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

نمي‌دانم چرا رفتي؟

نمي‌دانم چرا، شايد خطا كردم

و تو بي‌آنكه فكر غربت چشمان من باشي

نمي‌دانم كجا، تاكي، براي چه

ولي رفتي و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه مي‌تابيد

و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد

و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره

با مهرباني دانه برمي‌داشت

تمام بال‌هايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن توآسمان چشم‌هايم خيس باران بود

و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي‌تو

تمام هستي‌ام از دست خواهد رفت

كسي حس كرد من بي‌تو

هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!

كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

هنوز آشفته‌‌ي چشمان زيباي توام

برگرد!

ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد

كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت

تو هم در پاسخ اين بي‌وفايي‌ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم

و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد

ميان انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است

و من در اوج پاييزي‌ترين ويراني يك دل

ميان غصه‌اي از جنس بغض كوچك يك ابر

نمي‌دانم چرا؟ شايد به رسم و عادت پروانگي‌مان باز

براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم



دوشنبه 17 تیر 1392 - 2:19:34 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


سرد


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

3395 بازدید

1 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

9 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements